شبی بی حوصله رفتی ،دعا کردم که برگردی
خدا را تا سحر آن شب صدا کردم که برگردی
کنار پیچک خاموش و سرد باغچه ماندم
نمی دانی کجا رفتم ،چها کردم که برگردی
از ستاره تا ستاره عشق ما دنباله داره
تا به خورشید نرسیم ما راه ما ادامه داره
از کرانه تا کرانه پر کشیدیم عاشقانه
من تو را زمزمه کردم با تن سبز ترانه
عشق ما مرزی نداره علف هرزی نداره
دل ما عاشق پرسته از کسی ترسی نداره
در این شب های بلند آرزویی دارم.....
آرزویی به بلندای یک شب زمستانی......
که تو تا ابد مال من باشی
و من تا انتهای دو دنیا دیوانه ی نگاه تو بمانم......
باز امشب ای ستاره تابان نیامــــــــدی
باز ای سپیده شب هجران نیامــــــدی
شمعم شکفته بود که خندد بروی تــــــــو
افسوس ای شکوفه خندان نیامـــــدی
زندانی تو بودم و مهـــــــــــــتاب مــــن چرا
باز امشب از دریچه زندان نیامـــــــدی
با ما سر چه داشتی ای تیره شــــــــب که باز
چون سر گذشــــت عشق بپایان نیامــــــــــدی
شعر من از زبان تو خوش صیــــــد می کند
افسوس ای غزال غزلخوان نیامـــــــدی
گفتم بخوان عشــــــــق شدم میزبان مــــــــــاه
نامـــــهربان مــــــن تو که مهمان نیامـــــــدی