خاتون

خاتون خودم کتیبه ای از آهم، دیگر زتو ملال نمی خواهم
حرفی بزن سکوت تو پیرم کرد، من واژه های لال نمی خواهم 


تردیدی آنچنان که تو می دانی، مثل خوره به جان من افتادست
چیزی بگو که دلخوشی ام باشد، تقدیر و احتمال نمی خواهم  

 

با اینچنین تبسم کمرنگی برگشتنت قشنگ نخواهد بود 

سیب آن زمان که سرخ شود سیب است، من واژه های کال نمی خواهم

  

راستش الان بقیه اش یادم نیست، بعدا میذارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد