دیگر این دل آن دلی نیست که در آرزوی یک یار با وفا باشد ،
این دل از بی وفایی خود نیز بی وفا شده است....
دیگر این دل آن دلی نیست که در انتظار یک همزبان و همیار باشد ،
این دل از تنهایی خرد خرد شده است....
دیگر این دل آن دلی نیست که کسی را دوست داشته باشد ،
این دل از شکست و بی محبتی بی احساس شده است....
دیگر این دل آن دلی نیست که در تب و تاب یک لحظه عاشق شدن باشد
، بی قرار باشد ، چشم انتظار باشد ، این دل از انتظار خسته شده است....
دیگر این دل آن دل سرخ و با احساس نیست ، این دل احساساتش همه سوخته شده است....
دیگر این دل آن دل پر غرور نیست ، این دل غرورش شکسته شده است....
دیگر این دل هیچ همدل و عشقی را ندارد ، آری این دل اینک تنهای تنها شده است....
ادامه...
مانده ام سر دو راهی ... . . اما یقین دارم ، . چه بمانم ، . چه نمانم .... . . چه دل خسته ام بخواهد، . چه نخواهد .... . . نزد تو رهگذری بیش نیستم . و سهم من از تو . همین دلتنگی است ...... .
نگفتی ...
تو رهای منی؟
اقاقیای منی؟
منو می شناسی؟
.
.
.
اشتباهی اومدم؟
سلام. نه عزیزم. من تو را نمیشناسم. اما دوست دارم باهات آشنا بشم. کاش تو هم اینو میخواستی