کاش می فهمیدی
در خزانی که از این دشت گذشت
سبزها باز،
چرا زرد شدند؟
خیل خاکستری لک لک ها
در افق های مسی رنگ غروب
تا کجا های کجا
کوچیده است
کاش می فهمیدی
زندگی،مبحس بی دیواری است
و تو محکوم،
به حبس ابدی
و عدالت ستم معتد لیست
که درون رنگ قانون
جاریست
کاش می فهمیدی
دوستی ،آش دهن سوزی نیست
عشق، بازار متاع جنسی است
آرزو گور جوانمرد یست
مرده از زنده
همیشه
هر آن
در جهان بیشتر است
کاش می فهمیدی
چیزهایست که باید تو بفهمی،اما...
بهتر آن است
کمی گریه کنم...........
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد