شوق بازآمدن سوی توام هست
اما
تلخی سرد کدورت در تو
پای پوینده ی راهم بسته
ابر خاکستری بی باران
راه بر مرغ نگاهم بسته
وای ، باران
باران ؛
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس  سرد اتاقم  دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم  تا دور
وای ، باران
باران ؛
پر مرغان نگاهم  را شست .
نظرات 1 + ارسال نظر
اسماعیل یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 18:10

دوست عزیز کاش نام شاعر را می نوشتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد