-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 14:14
کاش یکی بود یکی نبود ........... اول قصه ها نبود
-
خاتون
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 13:40
خاتون خودم کتیبه ای از آهم، دیگر زتو ملال نمی خواهم حرفی بزن سکوت تو پیرم کرد، من واژه های لال نمی خواهم تردیدی آنچنان که تو می دانی، مثل خوره به جان من افتادست چیزی بگو که دلخوشی ام باشد، تقدیر و احتمال نمی خواهم با اینچنین تبسم کمرنگی برگشتنت قشنگ نخواهد بود سیب آن زمان که سرخ شود سیب است، من واژه های کال نمی خواهم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 دیماه سال 1388 13:02
ز پس انتظاری طولانی کنون پنجره های نگاه من به تماشای تو ایستاده اند . . . نگاه کن تا ببینی چگونه شاعرانه و بی ریا تو را به ضیافت عاشقانه ترین ترانه های روح خویش خوانده ام
-
بازگشت
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 12:14
شاید دوباره شروع کنم به نوشتن اونم به خاطر یه عزیز ....... فقط بخاطر تو می نویسم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 آبانماه سال 1387 14:25
دیگه هیچی نمی نویسم............... خسته شدم از چرت و پرت نوشتن
-
چشمان تو .....
یکشنبه 5 آبانماه سال 1387 09:36
زندگی یعنی همین ، چشمان تو.....لحظههای بهترین ، چشمان تو..... از میان آسمان و هرچه هست.....سهم من تنها همین ، چشمان تو..... بعد چشم تو (( غزل )) را میکُشم.....اولین و آخرین ، چشمان تو..... در میان پیچ و تاب زندگی.....مانده در یادم همین ، چشمان تو..... آخر این شعر جای اسم خود.....میگذارم (( نقطه چین ، چشمان تو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1387 11:39
بی تو میشه زنده بود نمیشه زندگی کرد................
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 08:37
خدایا چرا اینجوری شدم.................... دارم کم میارم................. کمکم کن
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 تیرماه سال 1386 12:53
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد شاید به خواب شیرین،فرهاد رفته باشد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 تیرماه سال 1386 12:43
دلم را پسرکی ربوده که دلش دریایی بود و چشمانش دشت دلم را پسرکی ربوده که نیاز ِ هر روزه ی ِ چشمانم گشته و رفع عطش روح من خسته دلم را پسرکی ربوده که تنها میوه لبانش لبخندش پر مهرش است دلم را پسرکی ربوده که دستان پر مهرش تنها آغوش گشوده بسوی ِ من است دلم را پسرکی ربوده که آغوش افراشته ی من تنها برای دستهای او پر میزند ....
-
ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
سهشنبه 22 خردادماه سال 1386 19:24
دلم گرفته از آدم هایی که می گن دوستت دارم اما معنی شو نمی دونن از آدم هایی که می خوان مال اونا باشی اما خودشون مال تو نیستن از اونایی که زیر بارون برات می میرن و وقتی آفتاب می شه همه چیز یادشون میره ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 خردادماه سال 1386 10:39
وقتی آسمان دفتر خاطرات تنهایی من و تو را ورق می زد آن شب به احترام چشمانمان باران بارید قلم رقصید کلمات جانی دوباره گرفت و قصه تنهایی من و تو آغاز گردید ماه من این را بدان قصه شبهای تنهایی من و تو آغاز قصه عشقی خواهد بود بی پایان ماه من این قصه را با من گوش کن
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 21:07
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1386 14:10
ای یادگار روزهای زرد پائیز .... . . مهم نیست که اکنون دلت برای کسی دیگر می تپد .... . . مهم آن است که من برای همیشه تنهایم ... . . آنهم فقط به خاطر تو ! .. . . کاش می فهمیدی ........
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1386 21:15
بی تو طوفان زده ی دشت جنونم سیل افتاده به خونم تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم؟؟؟ بی من از شهر گذر کردی و رفتی بی من از کوچه گذر کردی و رفتی تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی......... نشنیدی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1386 22:41
ثانیه ها..دقیقه ها..ساعتها..وشاید روزها در انتظارش میمانی.آرام و بیصدا در حالی که انتظار در چشمانت فریاد میزند.تکیه بر آن ستون سخت و سرد آنقدر همانجا می ایستی که دستان مهربان سحرگاه صورت سردتر از همیشه ات را با احتیاط نوازش میکند.آنوقت است که میفهمی شبی دگر هم گذشت و او نیامد.
-
نفرین به هرچی رفتنه
شنبه 22 اردیبهشتماه سال 1386 08:24
خیلی قشنگ بود گذاشتمش تا شما ها هم بخونیدش: نفرین به هرچی رفتنه ای ناز ِ مهربون سلام ، باز اومدم به دیدنت حال و هوام بارونیه ، از غمه پر کشیدنت همبازی قشنگ من ، حالت چطوره مهربون ؟ خوش می گذره بدونِ ما ، زندگی توی آسمون ؟ خورشید خانوم ، حالش خوبه؟ از آسمونا چه خبر ؟ اینجا هنوزم ابریه ، از وقتی که رفتی سفر عزیزم از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1386 19:11
رفتی حالا به کی بگم خیلی دلم تنگه برات میخوام یه وقت ببینمت سر بزارم رو شونه هات دوست داشتم با گلهای سرخ میومدم به دیدنت نه اینکه با رخت سیاه چشمهای سرخ ببینمت گل پرپر میکنم سر مزارت تا ابد بارونیه چشمهای یارت رفتی افسوس و نموند تو در دل خواک از تو یادگاریه چشمهای نازت پاییزه غریب و بی رحم اون همه برگ مگه کم بود؟گل من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1386 23:05
مانده ام سر دو راهی ... . . اما یقین دارم ، . چه بمانم ، . چه نمانم .... . . چه دل خسته ام بخواهد، . چه نخواهد .... . . نزد تو رهگذری بیش نیستم . و سهم من از تو . همین دلتنگی است ...... .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1386 08:04
مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم مرگ آن است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 19:06
برای آمدنت گل چیدم و برای رفتنت اشک ریختم .......... چه با شکوه آمدی و چه بی خیال رفتی .........
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1386 16:01
بودنم را هیچکس باور نداشت // هیچکس کاری به کار من نداشت // بنویسید بعد مرگم روی سنگ // با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ // او که خوابیده است در این گور سرد // بودنش را هیچکس باور نکرد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1386 17:00
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 فروردینماه سال 1386 23:05
سکوت کردم... به اندازه همه حرفهایم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 فروردینماه سال 1386 20:22
میدونی درد بزرگ چیه؟؟؟ بزرگترین درد عاشقیه حالا میدونی بدترین عذاب چیه؟؟ وقتی که یکی دوست داشته باشی و از دست بدی کسی که فکر کنی به خاطر شکستن قلبش و بی اعتنایی بهش از دستش دادی اون وقت حتی گریه هاتم نمی تونه ارومت کنه
-
بی وفایی
یکشنبه 19 فروردینماه سال 1386 19:48
اگه یه نفر رو دوست داری فقط بگو به اندازه ی تمام بی وفایی های دنیا دوست دارم...اگه اینو گفتی طرف باورش می شه که دوسش داری ...اخه بی وفایی های دنیا هیچوقت تمومی نداره
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 فروردینماه سال 1386 18:05
هر کسی یه روزی میاد یه روزی میره، یکی با دلش میره، یکی با پاهاش، ولی مواظب باش کسی با پاهای خودش از دلت نره
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اسفندماه سال 1385 12:40
برگرد ! وقتی رفتی آسمان چادر سیاهش را جلوی چشمانش گرفته بودتا رفتن تلخت را نظاره گر نباشد !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1385 23:46
گفتی غصه دارم هستی... و دل دریایت برام تنگ... من چه بگویم نازنینم که دلم ذره ذره آب می شد و بغضم را فرو می بردم تا رنگینک نگاه تو سیاه نشود...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1385 23:44
من گمان می کردم دوستی همچون سروی سبز چار فصلش همه آراستگی ست من چه میدانستم هیبت باد زمستان هست من چه میدانستم سبزه میپژمرد از بی آبی سبزه یخ میزند از سردی دی من چه میدانستم دل هرکس دل نیست قلب ها از آهن و سنگ قلب ها بی خبر از عاطفه اند